سایناساینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

ساینا تمام زندگی و دنیای من و بابایی

عکس های مهد در آذر ماه 90

خوش تیپم قربونت برم نفسم مامانی: فدات بشم نفسممممممممممم مامانی: ساینا می دونی نفس یعنی چی ساینا: نه مامانی مامانی: (بینی رو با دستم گرفتم هم مال خودم هم بینی ساینا رو دهن هر دو تا مون رو هم با دست دیگه گرفتم). بعد چند ثانیه دستم رو کشیدم گفتم چطور بود ساینا . مامانی خیلی بد بود مامانی : یه نفس عمیقققققق . خوب مامانی این هوایی که می ره تو بینی و می یاد بیرون اسمش نفسه. این نفس اگه نباشه حالت بد می شه. تو همین نفسی دخترکم ساینا : بدو به طرف بابایی و بینی و دهنش رو گرفته و بعد ومی گه بابا جونی به این می گن نفس. تو نفس منی که اگه نباشی حالم بد می شه. ...
25 آذر 1392

دل نوشته های مامان

این مدت مریض بودم البته می شه گفت بیشتر حالت روانی داشت . تقریبا" از بعد تولدت سرفه های شدید داشتم ‍، خارش سر و گردن، در حد زخمی شدن تمام گردنم. رفتیم دکتر و کلی آزمایش ،جواب آزمایش 15 روز بعد . بماند این 15 روز هزار تا درد به خودم چسپاندم . هر چه در اینترنت بیشتر سرچ می کردم بیشتر اعصاب و روانم قاطی پاطی می شد. دیگه این سرفه ها به حدی شده بود که آخر شب نفس کم می آوردم و جای سالمی تو گردنم نمونده بود . خلاصه به این نتیجه رسیدم که سرطان روده دارم . و به حدی رسیدم که همش فکر می کردم دخترکم بعد من چه بلایی سرش می یاد. غصه دخترکم بیشتر از سرفه های وحشتناک و خارش دیوانه ام کرده بود. 15 روز گذشت و ما جواب آزمایش ها رو گرفتیم ، چیزی ن...
25 آذر 1392
1